۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

تحليلي از آخرين اوضاع سياسي افغانستان

مقدمه

افغانستان جزو معدود كشورهايي است كه در سال‌هاي آينده و حتي در ميان‌مدت، هم‌چنان دچار بحران‌هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بوده و خشونت‌ها و ناامني‌ها با وجود سقوط طالبان از قدرت در سال 2001، و تشكيل دولت جديد افغانستان تداوم خواهد داشت. اينكه چه عوامل و نيروهايي باعث استمرار آشفتگي‌هاي سياسي، ناامني‌ها، بي‌ثباتي و افراط‌گرايي و تروريسم در افغانستان مي‌گردد به پيچيدگي‌هاي سياسي، قومي و مذهبي اين كشور و دشواري‌هاي حل مسائل آن مربوط مي‌شود. وجود نيروها و بازيگران متعدد و گاه متعارض، رقابت بازيگران در افغانستان، سكو قرار دادن افغانستان به عنوان دسترسي به اهداف درازمدت توسط اشغالگران به ويژه آمريكا، قوميت‌گرايي و گرايش‌هاي سياسي متفاوت به احزاب متعدد، فقدان قانون‌مداري، نبود قدرت مركزي حاكم بر افغانستان و بسياري از موارد ديگر، بخشي از پيچيدگي مسائل افغانستان را تشكيل مي‌دهد.

افغانستان به رغم محصور در خشكي بودن، به دليل واقع شدن در ميان مناطق آسياي مركزي، خاورميانه و جنوب آسيا، از جايگاه ژئوپوليتيكي بالايي برخوردار است؛ علاوه بر آن، اين كشور مملو از منابع عظيم ذخاير طبيعي است، كه قيمت اين منابع طبيعي بيش از يك تريليون دلار تخمين زده شده است. آهن، مس، كوبالت، طلا، اورانيوم، سرب، آلومينيوم، تيتانيوم، بوكسيد، لي‌تي‌يوم، فيروزه، ياقوت، زمرد و... بخشي از ثروت‌هاي معدني و طبيعي افغانستان است كه هنوز استخراج نشده‌اند.[1]

هم‌چنين افغانستان به عنوان كشور ترانزيتي در ارتباط با لوله‌هاي نفت و گاز طبيعي از كشورهاي آسياي مركزي به جنوب آسيا و احياي جاده ابريشم از شرق به غرب مطرح است. اين كشور عضو سازمان‌هاي منطقه‌اي سارك، اكو و عضو ناظر سازمان شانگهاي است.


موقعيت ژئوپلتيك افغانستان و بازيگران آن

به جرات مي‌توان ادعا كرد كه افغانستان طي سه دهه اخير، همواره صحنه منازعه، رقابت‌ و ستيزش‌هاي بازيگران منطقه‌ائي و فرامنطقه‌اي بوده است. منافع متضاد بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي صحنه سياسي افغانستان در كنار عوامل قومي ـ قبيله‌اي، اختلافات داخلي، تماميت‌خواهي و ضعف دولت مركزي، موجب شده است تا افغانستان همواره، كشوري ناامن و بي‌ثبات در منطقه محسوب شود. به عبارت بهتر عوامل مذكور فرصت‌هاي لازم را براي ايجاد امنيت و ثبات ملي را به وجود نياورده است. به همين خاطر منازعات و كشمكش‌ها در افغانستان هم بي‌اعتناست.

اكنون رقابت بين هند و پاكستان براي نفوذ هر چه بيشتر در افغانستان تشديد شده است. هند نگران سقوط مجدد افغانستان در كام پاكستان بوده و از بازگشت دوباره طالبان به قدرت بسيار نگران است، شايد به همين خاطر در كوتاه مدت، موافق حضور نيروهاي خارجي در افغانستان است. پاكستان نيز از گسترش روابط هند و افغانستان و نفوذ بيشتر هند در منطقه ناخشنود است. خروج نيروهاي امريكايي و ناتو از افغانستان، خواست پاكستان براي ترميم قدرت خود در منطقه است، اما هند خواهان تداوم حضور نيروهاي بين‌المللي ائتلاف تا زماني كه امنيت و ثبات در افغانستان ايجاد گردد.

از سوي ديگر چين، روسيه و ايران به نوعي خواهان ايجاد ثبات و امنيت و صلح در افغانستان و خروج نيروهاي امريكايي و ناتو از منطقه مي‌باشند. البته بايد توضيح داد كه روسيه حضور قدرت‌هاي بين‌المللي را به عنوان تهديد ژئوپوليتيكي قلمداد مي‌نمايد، ولي به مرور زمان ظهور پديده راديكاليسم و افراط‌گرايي به عنوان فاكتور تعيين‌كننده در ناامني منطقه‌اي و هم‌چنين بين‌المللي شدن تجارت مواد مخدر كه هر دو اين موارد مي‌تواند امنيت روسيه را با چالش جدي مواجه سازد، روسيه را به اين نتيجه رسانده كه حضور امريكا در افغانستان، حداقل در كوتاه‌مدت به نفع آن بوده و هزينه‌هاي روسيه را در مورد مبارزه با تروريسم، راديكاليسم و تجارت مواد مخدر به مراتب كاهش مي‌دهد.

همچنين روسيه از اسلام‌گرايي و راديكاليسم اسلامي به شدت وحشت دارد و ترس از گسترش آن به آسياي مركزي و ضعف اقتصادي در مهار راديكاليسم اسلامي موجب شده تا در كوتاه‌مدت با امريكا و غرب همكاري محدودي داشته باشد. بنابراين روسيه نگران اين است كه در معادلات جهاني مواد مخدر، يك بازيگر مغلوب تلقي شده و ناتواني‌هايش بيشتر نمايان شود و به همين جهت ايجاد نظم، ثبات و امنيت را در افغانستان، به نفع خود مي‌داند. روسيه حضور امريكا را در افغانستان به شرطي قبول مي‌كند كه نتيجه حضورش، امنيت و آرامش در افغانستان باشد؛ اما اگر به هر نحوي به اين باور برسد كه حضور امريكا موجب گسترش تروريسم، مواد مخدر و افراط‌گرايي در منطقه مي‌شود، به شدت با حضور امريكا و ناتو مخالفت خواهد كرد، چرا كه چنين روندي در تضاد با منافع ملي و منطقه‌اي روسيه قرار مي‌گيرد.

چين نيز دقيقاً همانند روسيه، حضور قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي در افغانستان را به عنوان تهديد ژئوپوليتيكي قلمداد مي‌كند، اما ترس از اسلام‌گرايي راديكاليسم در سين كيانگ (تركستان شرقي) در شمال غربي چين كه بيش از بيست ميليون مسلمان دارد، موجب شده است تا به نوعي حضور غرب را به شرط ايجاد ثبات و امنيت در افغانستان بپذيرد. البته اين كشور در ظاهر با حضور غرب و آمريكا مخالفت نمي‌كند، اما گزارشاتي وجود دارد مبني بر اينكه چين در پشت پرده از گروه‌هايي شورشي طالبان جهت ضربه زدن به امريكا و ناتو حمايت مي‌كند و اين امر با كمك پاكستان و آي‌اس‌آي صورت مي‌پذيرد.[2]

كشورهاي امارات متحده عربي و به ويژه عربستان، نقش پشت پرده‌اي در حمايت از گروه‌هاي سلفي ـ وهابي در افغانستان دارد. عربستان از طريق جريان «وهابيت سياسي» از شبه نظاميان افغاني در جنگ افغانستان عليه اشغالگري شوروي سابق وارد عمل شد و با حمايت مالي خود از مجاهدين سني سلفي‌گرا حمايت كرد.[3] تشكيل امارات اسلامي طالبان در افغانستان و به رسميت شناختن آن توسط عربستان، بخشي از اهداف پشت پرده عربستان را آشكار ساخت. پس از اشغال عراق توسط امريكا، عربستان به اين نتيجه رسيد كه بهترين فرصت براي ضربه زدن به امريكا، حمايت از گروه‌هاي شورشي طالبان است و عربستان نيز به صورت پنهاني دست از حمايت خود برنداشته است. آرزوي عربستان، ايجاد دولتي همگرا با عربستان در افغانستان است كه داراي ويژگي‌ سلفي ـ وهابي باشد كه «طالبان» مي‌تواند در برآورده ساختن آرزوي عربستان گزينه مؤثري باشد.

بنابراين علاقه‌مندي عربستان به افغانستان چندجانبه بوده و روابط دوستانه سنتي با طالبان و پاكستان دارد و كمك‌هاي عربستان سعودي در به قدرت رسيدن طالبان و حفظ قدرت آنها نيز بسيار مؤثر بوده است. از سوي ديگر عربستان به دليل رقابت با جمهوري اسلامي ايران و خوي شيعه ستيزي‌اش سعي در ايجاد تفرقه بين شيعه و سني در افغانستان بوده و به دليل مخالفت با حضور نيروهاي خارجي از گروههاي شبه نظامي القاعده و طالبان به صورت پنهاني حمايت مي‌كند. حمايت عربستان از حزب دعوت و عبدالرب رسول سياف و يونس خالص نمونه‌اي از اين حمايت‌هاست.


اوضاع داخلي افغانستان

افغانستان در بعد مسائل داخلي نيز با بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي مواجه است. هنوز قوم‌گرايي وجهه اول هويت افغانستاني‌ها را تشكيل مي‌دهد. روح جمعي و هويت ملي در اين كشور به معناي واقعي كلمه شكل نگرفته است. فقر و بي‌سوادي، ناآگاهي‌هاي سياسي، پايين بودن اميد به زندگي و بالا بودن مرگ و مير نوزادان، بيكاري و... جزو شاخصه‌هاي بارز افغانستان مي‌باشد. شايد بزرگ‌ترين دستاورد مردم و دولت افغانستان را بتوان در آزادي رسانه‌ها و مطبوعات و سپس رشد آموزش و علاقه به تحصيل در ميان دانش‌آموزان و محصلين جست‌وجو كرد.

به رغم تكميل نهادهاي قدرت و روند دولت‌سازي در افغانستان، ميزان مشروعيت دولت حامد كرزي و پارلمان ملي، به دليل تقلب در انتخابات بسيار در حد پاييني قرار داشته و اختلافات دولت با پارلمان در خصوص دادگاه ويژه انتخابات افغانستان، به نوعي موجب بي‌اعتمادي مردم به قوه قضائيه بشود. رد صلاحيت 62 نماينده مجلس به دليل تقلب و تخلف نمايندگان فعلي از سوي دادگاه ويژه، تنها بحران سياسي موجود در دولت افغانستان را پررنگ‌تر ساخته و همين امر موجب تصويب لغو دادگاه ويژه انتخابات از سوي مجلس نمايندگان شده است. اكنون دولت، مجلس ملي را تحت فشار گذاشته تا مصوبه دادگاه ويژه اجرايي گردد و مجلس نمايندگان نيز اتهامات متقابلي را به دولت كرزي وارد مي‌كنند و معتقدند، دولت و شخص رئيس جمهور به دنبال بحران‌سازي براي مقاصد خاص خودشان هستند. پرواضح است كه تداوم چنين اختلافاتي، موجب كاهش مشروعيت حكومت افغانستان و دولت و مجلس اين كشور مي‌شود.

قضاياي فوق نشانگر آن است كه افغانستان به رغم حمايت‌ جامعه جهاني و تكميل روند و نهادهاي دولت‌سازي و برگزاري دو دوره انتخابات رياست‌جمهوري و انتخابات پارلمان هنوز خصوصيات دولت ما قبل مدرن را حفظ كرده است و در طول ده سال گذشته نتوانسته است حاكميت خويش را به سراسر خاك افغانستان و در تمام ساعات روز، گسترش دهد و قانون‌مداري را نهادينه كند. طوري كه فساد اداري و رشوه در بالاترين سطح خود قرار داشته و همين امر نيز بهانه‌اي شده تا امريكا و غرب، ناكامي‌ها و شكست‌هاي خود را به حساب ضعف دولت افغانستان در مبارزه با فساد اداري، فقر، بيكاري، گرسنگي و... قلمداد كنند. هر چند كه بايد اذعان كرد كه بخش عمده‌اي از دلايل وجود فساد اداري در افغانستان، به نحوه هزينه كمك‌هاي جامعه جهاني، توسط خود كشورهاي غربي و امريكا برمي‌گردد، چرا كه پول‌ها توسط آنان هزينه مي‌شود و تنها پس از كنفرانس بين‌المللي كابل در سال گذشته حدود 25 درصد كمك‌ها در اختيار دولت جهت بازسازي و توسعه قرار گرفته است.


وضعيت امنيتي افغانستان

در مورد اوضاع امنيتي افغانستان نيز وضع بسيار وخيم است. اكنون بخش‌هاي مهمي از جنوب و جنوب شرق افغانستان به ويژه در مناطق هلمند مركزي و شمال، قندهار، خوست، وردك، ارزگان، بادغيس و قندوز، پكتيا و پكتيكا و حتي كابل و هرات، در حالت جنگي و اضطراري بسر مي‌برند و روزي نيست كه در اين استان‌ها به نيروهاي خارجي يا داخلي افغانستان حمله نشود. ميزان استفاده از حملات غافلگيرانه، مين‌گذاري كنار جاده‌اي، حملات گروهي و... هم‌چنان رو به افزايش است، طوري كه تنها در 6 ماهه نخست سال ميلادي بيش از 400 نيروي امريكايي كشته شده و 1420 غيرنظامي در افغانستان در پي حملات طالبان و نيروهاي خارجي، جان خود را از دست داده‌اند.

كشته شدن شهردار قندهار، احمد ولي كرزي رئيس شوراي ولايتي و برادر رئيس‌جمهور، سوءقصد به استاندار قندهار و استفاده طالبان از تاكتيك‌هاي مختلف به ويژه در حملات انتحاري و گذاشتن مواد منفجره در دستار توسط شبه‌نظاميان شورشي هم به نوعي نشانگر گسترش اقدامات خشونت‌طلبانه طالبان و افزايش ناامني‌هاست.

پروژه انتقال مسئوليت تأمين امنيت به نيروهاي افغان كه از سوي امريكا و ناتو پيگيري مي‌شود، در واقع نوعي راه فرار از شكست غرب در افغانستان است. چرا كه هزينه‌هاي نظامي و تلفات نيروي انساني بالا و فرسايش شدن جنگ، اقتصاد امريكا را با بحران جدي مواجه ساخته است و افكار عمومي داخل امريكا، ديگر حاضر به پذيرش ادامه جنگ در افغانستان و تضرر بيشتر نيستند.

کارستن جاکوبسون، سخنگوی ناتو در کابل گفته بود که در نتیجه عملیات نظامی ناتو، بسیاری از شبکه های شورشیان متلاشی شده و میزان حملات آنها نسبت به سال گذشته کاهش یافته است. ناتو در حالی از کاهش حملات شورشیان خبر داده که آنها بیشتر به حملات سازمان یافته بر مراکز دولتی روی آورده اند. نیروهای ناتو در افغانستان گفته اند که حملات سازمان یافته شورشیان در نیمه اول سال جاری در مقایسه با مدت زمان مشابه در سال گذشته ۲۰ درصد کاهش یافته است. این آمار در حالی منتشر شده که در ماههای اخیر طالبان به ادارات مهم دولتی حمله کرده چند تن از مقامهای ارشد حکومت افغانستان را از پا در آورده اند.

نیروهای ناتو مدعی است که در ماههای اخیر طالبان توانایی جنگ رو در رو و حمایت مردمی را از دست داده اند و موفق به باز پس‌گیری مناطق از دست داده خود نشده‌اند و تلاش کرده‌اند بیشتر با کارگذاری بمب های کنار جاده‌ای به غیرنظامیان آسیب برسانند. بسیاری از جنگجویان شورشی دست از جنگ کشیده‌اند ولی آن عده که به جنگ ادامه می دهند، غیرنظامیان بی گناه افغان را هدف قرار می دهند و مرتکب یک عمل غیرانسانی و غیراسلامی می شوند. موضع آیساف (نیروهای بین المللی یاری امنیتی) در این زمینه روشن است و خود را برنده می دانیم.”

این ادعا در حالی مطرح می شود که شورشیان در ماه های اخیر شدیدترین حملات خود را در ولایات مختلف از جمله کابل به راه انداختند.

سخنگوی ناتو دلیل کاهش حملات شورشیان را افزایش توانایی نیروهای مسلح افغانستان دانسته است. تنها در پی حمله شش مهاجم انتحاری و گروهی از افراد مسلح در روز یکشنبه، ۲۳ اسد/مرداد، به دفتر والی پروان در شمال کابل، ۲۰ تن کشته و 4۵ نفر دیگر زخمی شدند.

از اوائل سال جاری میلادی چندین مقام بانفوذ دولت و از جمله احمد ولی کرزی، برادر رئیس جمهوری و رئیس شورای ولایتی قندهار، ژنرال داوود داوود فرمانده پلیس حوزه شمال، فرماندهان پلیس تخار، قندهار و قندوز و شهردار قندهار در حملات جداگانه طالبان کشته شده اند.

ژنرال امرالله امان، از آگاهان مسائل نظامی در افغانستان معتقد است که طالبان امسال نه تنها در حملات خود شکست نخورده، بلکه توانسته‌اند با نفوذ در ولایات میدان وردک و لوگر خود را به دروازه های کابل برسانند.

براساس گزارشها، از اوائل امسال تا کنون نزدیک به ۴۰۰ سرباز خارجی در افغانستان کشته شده اند. تنها در شش ماه اول سال جاری میلادی نزدیک به ۱۵۰۰ غیرنظامی افغان کشته شده‌اند که نسبت به زمان مشابه در سال ۲۰۱۰، پانزده درصد افزایش را نشان می دهد. دلیل اصلی تلفات غیرنظامیان، انفجار بمب های دست ساز و حملات انتحاری سازمان یافته شورشیان خوانده شده است.[4]

بنابراين ادعاي سخنگوي نيروهاي ناتو در افغانستان، نوعي فريب افكار عمومي است؛ چراكه نه تنها فعاليت شورشيان نسبت به سال گذشته كاهش نيافته بلكه در تاكتيك‏هاي آنان نيز نوعي پيشرفت ديده مي‏شود. در واقع غرب مي‌خواهد افكار عمومي كشورهاي غربي را از واقعيتهاي عيني منحرف كند و به نوعي اين سخنان در راستاي مبارزات انتخاباتي رياست جمهوري در آمريكا صورت مي‏گيرد.
نفوذ طالبان در قرارگاه‏هاي نظامي و اجراي موفقيت آميز حملات، كشتار نظاميان و غيرنظاميان، به ويژه حملات انتحاري در وزارت دفاع افغانستان و ساير پايگاه‌هاي نظاميان خارجي همه حاكي از آن است كه اظهارات سخنگوي ناتو مبني بر كاهش حملات طالبان در سال جاري بي اساس است.
نيروهاي خارجي تعداد واقعي حملات شبه نظاميان طالبان را در اختيار رسانه‏ها قرار نمي‌دهند، شبه نظاميان طالبان در افزايش ناامني، كشتار، ترور مقامات بلند پايه دولتي و قومي، وارد كردن تلفات به نظاميان خارجي و تشديد حملات به كاروانها موفق‌تر از گذشته عمل كرده اند.
گسترش نا‌امني‌ها از جنوب به شمال افغانستان و سپس به شرق و قتل و ترور فرماندهان ارشد دولتي در مناطق مختلف، به وي‍ژه شمال افغانستان نشان مي‏دهد كه مخالفان، قدرت مانور بسيار بيشتري نسبت به نيروهاي ائتلاف و دولت افغانستان داشته‌اند.
طالبان چند ماه پيش به آرام ترين شهر افغانستان( مزار شريف) يورش بردند و تعدادي زيادي از كارمندان دفتر سازمان ملل را در اين شهر به قتل رساندند.
به اعتقاد اغلب كارشناسان، آخرين دستاورد بزرگ طالبان حمله موشكي به بالگرد شينوك نيروهاي آمريكايي بود كه با كشتن بيش از 31 نظامي آمريكايي، هفت افسر افغان و يك مترجم، مخالفان توان خود را به رخ نيروهاي خارجي و اطلاعاتي آنان كشيدند.
آمار بمب‏هاي كنار جاده‏اي، سربريدن‏ها، اعدام‏ها، افزايش كشت و توليد مواد مخدر، عدم حاكميت قانون در تمام مناطق افغانستان گواه ديگري بر افزايش توان مخالفان و ناتواني نيروهاي خارجي در برابر آنان است.
مخالفان حتي توانسته‌ اند با نفوذ به درون نظام فعلي افغانستان، بحران‏هاي جاري در كشور را چند برابر كنند.
هر كس و هر نهادي كه در چارچوب دولت افغانستان در كنفرانس بن دوم شركت كند، ‌نشان مي‏دهد كه حاكميت اين دولت را پذيرفته است در حالي كه طالبان همواره از پذيرش حاكميت و استقلال دولت افغانستان سرباز زده و آن را دست نشانده مي‏خوانند.

واقعيت آن است كه افغانستان كه قرار بود به عنوان الگوي دولت مدرن ليبرال ـ دموكراتيك معرفي شود، اكنون فاقد دولتي كارآمد، پارلماني نظام‌مند و نظام سياسي قوي است. شايد به ظاهر نيروهاي امنيتي افغانستان شامل ارتش و پليس ملي بالغ بر 340 هزار نفر گردند، اما اين نيروها نه تنها از آموزش نظامي كافي برخوردار نبوده و داراي تجهيزات كهنه بوده و مجهز به سلاح‌هاي مدرن نيستند، بلكه نيروهاي امنيتي غالباً دورو، پنهانكار و مرموزند. گزارش واشنگتن پست طي روزهاي گذشته حاكي از اين بود كه از هر 100 سرباز استخدام شده، بيش از 35 نفر فرار كرده و يا حتي به طالبان مي‌پيوندند. نفوذ طالبان در ارتش و پليس ملي آنقدر زياد است كه عامل انتحاري تا جلوي دفتر وزارت دفاع عبدالرحيم وردك پيش رفته بود و با حمله انتحاري به هتل بين‌المللي اينتركانتينانتال كه كاملاً از دفاع امنيتي خوبي برخوردار بود و قرار بود پروژه صلح با طالبان توسط سران سياسي، والي‌ها، جهاديون سرشناس و... پيش برده شود، با حملات انتحارگران طالب روبرو شد.

بر اين اساس حملات طالبان، به نوعي نشانگر اصرار آنان بر ادامه جنگ دارد، در حالي كه حامد كرزي و امريكا و... هم‌چنان بر طبل مذاكره و صلح مي‌كوبند. هر چند كه امريكا در مذاكره با طالبان داراي نيات شومي است كه بعداً ذكر خواهد شد.

در چنين وضعيتي شبه‌نظاميان طالبان، با تمام وجود مقاومت مي‌كنند و مخالف اشغالگري افغانستان توسط امريكا و ناتو هستند. افزايش حملات طالبان عليه امريكا و ناتو كه نمونه آن سقوط يك بالگرد شينوك در سيدآباد ميدان وردك كه منجر به كشته شدن 31 امريكايي 7كماندوي افغاني و يك مترجم افغان شد، نشان از پيشرفت طالبان در عمليات‌ها و صدمه زدن به نيروهاي خارجي دارد.

ست جونز، استاد دانشگاه جرج تاون بر اين عقيده است كه اكنون طالبان تغيير ماهيت داده و شبه‌نظاميان فعلي داراي ويژگي‌هايي است كه آن را از طالبان سابق متمايز مي‌سازد. و همين ويژگي است كه مهم‌ترين علت شكست‌ناپذيري طالبان و القاعده است. اين ويژگي از ديد وي عبارت از اين است كه در گذشته شبه‌نظاميان يا همان تروريست‌ها از جانب يك سازمان داراي سلسله مراتب و رهبري منظم اداره و هدايت مي‌شدند كه احتمال شكست دادن آنان وجود داشت، اما اكنون اين گروه منظم تبديل به يك پديده پراكنده شده كه شايد ديگر به دستورات مقامات ارشد پاكستان اهميتي قائل نيستند.[5]

اين گروه‌هاي پراكنده شايد طالبان افغاني كه به شوراي كويته به رهبري ملاعمر معروف است، گروه ديگر، شبكه حقاني كه در مناطق خوست، نورستان و... و وزيرستان شمالي پاكستان فعال است. حزب اسلامي حكمتيار در شرق افغانستان كنر و ننگرهار و كابل نفوذ بيشتري دارد. گروه‌هاي ديگر طالبان پاكستاني گروه بيت‌الله محسود و... است كه عمدتاً در مناطق قبايلي پاكستان فعال بوده و حملات خود را عليه نيروهاي خارجي در افغانستان ادامه مي‌دهند.

از ديگر گروه‌هاي پراكنده و منفرد كه با ايدئولوژي القاعده و طالبان مرتبط بوده و در حال جنگ‌اند مي‌توان در استان‌هاي بادغيس، قندوز، وردك، غزني و... مشاهده كرد كه اين گروه‌ها از بطن ايدئولوژي اصلي القاعده برخواسته‌اند و با استفاده از آثار و تجارب جنگ‌ها به سادگي در كشور افغانستان و پاكستان، مي‌توانند اهداف خود را عملي سازند كه اين مطلب با حمايت برخي شيوخ عرب امكان‌پذير مي‌باشد.[6]


جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

به هر حال بخشي از آنچه امروز كشورهاي غربي در حال مبارزه با آن هستند، ساخته و پرداخته دست خود آنها مي باشند كه تحت نظر خودشان آموزش ديده، تجهيز شده و مورد حمايت قرار گرفتند كه در آن زمان قصد داشتند با برداشت و قرائتي كه طالبان از اسلام مي‌كردند، ضربه‌اي مهلك به اسلام و به ويژه به فقه سياسي شيعيان و ايدئولوژي انقلاب اسلامي ايران وارد نمايند تا از مسلمانان دنيا تبري جسته شود كه نتيجه آن دامنگير شدن امريكا و غرب در باتلاق تروريسم (القاعده و طالبان) شده است.

آنچه كه در بالا آورده شد، خلاصه‌اي از وضعيت كلي اوضاع افغانستان و نقش بازگيران اصلي در آن مي‌باشد. در اين ميان افغانستان به دلايل گوناگون، خواسته يا ناخواسته براي جمهوري اسلامي ايران از اهميت بالايي برخوردار است و حضور 47 كشور خارجي در اين كشور، اوضاع منطقه را به نوعي با بحران بي‌ثباتي بالفعل و بالقوه مواجه ساخته است. آنچه كه به عنوان تروريسم از آن ياد مي‌شود، بيش از آنكه ناشي از تحركات طالبان و القاعده باشد، نشأت گرفته از فساد اداري، ضعف دولت در حاكميت، ضعف و فقدان قانون‌مداري و بي‌مسئوليتي نيروهاي خارجي و عدم صداقت آنان در مبارزه با تروريسم است.

واقعيت آن است كه افغانستان و ايران به دليل مشتركات مرزي، فرهنگي، تاريخي، ديني و ادبي و... بسيار به هم نزديك‌اند و در طول تاريخ نيز تعلق خاطر بين دو ملت وجود داشته است. چنين مشتركاتي هر چند يك فرصت بسيار مهم براي ايران محسوب مي‌شود و في نفسه نفوذ فرهنگي ايران در افغانستان بسيار زياد است، اما عدم توجه به تحولات افغانستان موجب خواهد شد تا دشمنان ايران اسلامي با جوسازي عليه ايران و انقلاب اسلامي، فرصت‌ها را به تهديدات تبديل كنند. چرا كه ملت افغانستان ملتي بسيار احساساتي بوده و زود واكنش نشان مي‌دهند و نبود سواد كافي و كمبود آگاهي سياسي ممكن است، صدمات جبران‌ناپذيري در روابط ايران و افغانستان ايجاد كند. حضور درازمدت آمريكا در افغانستان، طبق پيمان استراتژيك، نه تنها منتج به ثبات و امنيت و استقلال افغانستان نخواهد شد، بلكه آزادي نسبي افغانستان را سلب و وابستگي هر چه بيشتر اقتصادي، سياسي و سپس اجتماعي و فرهنگي اين كشور را به دنبال خواهد داشت، كه حركت در چنين مسيري، جز از خود‌باختگي و بي‌هويتي فرهنگي چيزي عايد اين ملت مسلمان نخواهد كرد. البته بايد به اين مساله نيز اشاره كرد كه تخريب روابط افغانستان با ايران، ايجاد تفرقه در منطقه و گسترش تروريسم منطقه‌اي از پيامدهاي ادامه اشغالگري افغانستان براي منطقه خواهد بود. اميد كه ملت مظلوم افغانستان همانند گذشته، با بيداري اسلامي و دوري از اختلافات طايفه‌اي – قومي، از حقوق خود دفاع كرده و استقلال و آزادي خود را با وحدت همه اقوام و مذاهب فراهم سازند.

نويسنده: مهسا مجيدي

تذكر: از تمام همكاران و كاربران عزيز تقاضا مي شود كه مطالب اين سايت را با ذكر صريح و قابل ديد منبع استفاده نموده و امانت داري از حق معنوي را فراموش نكنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر